عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال آتی میلادی البته فرصت نادری برای شناساندن بیشتر مشهد به عنوان یک شهر مذهبی پیشرو به مسلمانان و غیرمسلمانان دنیاست، اما باید توجه داشت که بدون این عنوان هم این شهر مقدس همواره به عنوان الگوی پیش روی سایر عتبات مقدسه شیعی اثرگذاری زیادی بر توسعه آتی شهرهای مذهبی مسلمان دارد. مدتهاست بحث شهر زیارتی یا گردشگری بودن مشهد مقدس میان کارشناسان و مسئولان این حوزه نقل محفل است و سوالات زیادی مطرح است.
آنچنان که ماجرای کنسرتها و برگزار شدن یا نشدنش در مشهد به تفاوت این دو نگاه برمیگردد. با این حال اما آیت ا...سید محمدمهدی میرباقری از زاویه نگاه دیگری به کنکاش پیرامون این موضوع پرداخته است که در ادامه میخوانید.
شاخصهای پایتخت فرهنگی بر محور توسعه غربی است
پایتخت فرهنگیشدن ابزارهایی دارد، شما نگاه کنید وقتی امتیازی مثل المپیک به یک کشور میدهند، با نگاه به همین ابزارهای فرهنگی است. یکی از اینها هم این است که وقتی به جایی میگویند پایتخت فرهنگی آن را ابزار توسعه بدانند. شاید الان هم به ما عنوان پایتخت فرهنگی را میدهند ولی شاخصهایی که به ما تسری دادهاند، همان شاخصهای انحلال این فرهنگ در فرهنگ توسعه است.
اگر تصور میکنیم با نزدیک شدن به شاخصهای توسعه فرهنگی که معین کردهاند، میتوانیم فرهنگ دینی خودمان را داشته و پایتخت فرهنگی هم باشیم؛ دچار توهم هستیم. این ابزار را من ابزار انحلال خردهفرهنگها در توسعه میبینم. آنها تکثر فرهنگی را حول محور توسعه غربی قبول دارند.
بنابراین پایتخت فرهنگی که مطرح میکنند، معنایش این است که این نقطه میتواند شاخصهای توسعه را داشته باشد. معنایش این است که فرهنگهای سنتی میتوانند زیر چتر فرهنگ توسعه غربی قرار بگیرند و به شاخصهایی برسند که از نظر غرب، پایتخت فرهنگی بشوند و این شاخصها همه به معنای غربیشدن است.
چرا باید برای پایتخت فرهنگیشدن سر و دست بشکنیم؟
اینکه ما سر و دست میشکنیم برای پایتخت فرهنگیشدن برای چیست؟ من نمیفهمم دنبال چه هستیم که پایتخت فرهنگی بشویم و چه تاثیری میتوانیم بر جهان بگذاریم؟ میخواهیم بگوییم به شاخصهای جهانی نزدیک شدیم؟ اینکه معنایش این است که فرهنگ خودمان را در ذیل آن تعریف کردهایم. میخواهیم بگوییم از این طریق اثرگذار شدهایم؟ به نظر من این ابزار برای اثرگذاری ما درست نشده است. شاخصهایی هم که برای پایتخت فرهنگی جهان اسلام میدهند، شاخصهایی نیست که در آن فرهنگ سنتی و مذهبی ما تجلی داشته باشد.
الان ضرورت پایتخت فرهنگی و کارآمدی پایتخت فرهنگی شدن چیست و برای چه میخواهیم این امتیاز را بگیریم؟ میخواهیم امتیازات مالی بگیریم؟ میخواهیم فرهنگ خودمان را از این طریق منتقل کنیم و بگوییم فرهنگ تشیع را بسط میدهیم؟ اگر دنبال دومی هستیم که یک توهم است. اگر دنبال اولی هستیم هم معنایش این است که شاخصهای فرهنگی خودمان را به فرهنگ توسعه نزدیک کنیم و معنایش این است که فرهنگ توسعه به عنوان توسعه غربی و فرهنگ مسلط ما را تحت تاثیر قرار داده و لذا با حفظ فرهنگ سنتی خودمان، صرفا در مقام ادعا میتوانیم فرهنگ توسعه یافته به مفهوم غربی آن را داشته باشیم. پس سوالی که من دارم، این است که غرض از پایتخت فرهنگی چیست؟
پایتخت فرهنگی برای بسط فرهنگ ما در جهان ساخته نشده است
توهم نداشته باشیم که ما از این طریق میتوانیم فرهنگ اهل بیت(ع) را جهانی کنیم. بله، وقتی آنها تکثر فرهنگی را حولمحور فرهنگ غرب و فرهنگ تجدد میپذیرند، معنایش اینکه میگویند ما قدرت انحلال را داریم. آیا ما کار جدیدی میخواهیم انجام بدهیم؟ کار جدیدی غیر از این تعریفی که آنها برای پایتختهای فرهنگی جهان اسلام دارند؟ آن کار جدید چیست؟
کاربری پایتخت فرهنگی را که ما تعریف نکردیم. آنها در فرایند توسعه فرهنگی جهانی آن را تعریف کردهاند و فرایند توسعه جهانی به تبع فرایند توسعه منطقهای را دنبال میکنند. طراحی آنها هم خیلی روشن است. طراحیهایی است که میخواهند فرهنگهای مختلف را به مشارکت بگذارند؛ بهنحویکه آنها را منحل کرده و یک نوع مسابقهای در انحلال فرهنگی ایجاد کنند.
اگر میخواهید با آنها همراهی کنید که از ابتدا مشخص است کار درستی نیست. اما اگر پایتخت فرهنگی چیز دیگری است، ما اصلا متوجه نمیشویم. بله زمانی است که ما میگوییم میتوانیم فرهنگ مشهد را که فرهنگ زیارت و ولایت است به یک فرهنگ اثرگذار در جامعه تبدیل کنیم. من این را قبول دارم، ولی راه پایتخت فرهنگی شدن که این نیست.
به تعبیر دیگر در یک دستگاه متفاوت، شهر مشهد پایتخت فرهنگی و مرکز جهان شیعه است و طبق روایات انبیا(ع) و ملائکه از فوق عالم میآیند و رفتوآمد میکنند و مشهد، محور شکلگیری جامعه تاریخی تشیع بوده و هست. تمدن حول آن درست میشود. اما آن به این معنی نیست که ما به عنوان پایتخت فرهنگی در دستگاه رقیب شناخته بشویم. یعنی مبارزه بر سر بسط فرهنگ اسلام و فرهنگ تجدد از طریق شاخصهای فرهنگی غرب واقع نمیشود. بنابراین من نمیفهمم چه مسابقهای است راه افتاده که میخواهیم پایتخت فرهنگی جهان اسلام بشویم؟ برای چه و چه کاری میخواهیم انجام بدهیم؟ یعنی میخواهیم به جهانیان بگوییم که ما شاخصهای توسعه غربی را داریم؟ میخواهید بستری برای تعامل و غلبه فرهنگی بشوید؟ این ابزار برای غلبه فرهنگی ما ساخته نشده است.
برخی میخواهند شاخصهای فرهنگ جهانی را بر فرهنگ زیارت غلبه دهند
نکته دوم اینکه خوب باید تشریح شود، این است که هدف از پایتخت فرهنگی شدن چیست؟ و اصلا مفهوم پایتخت فرهنگی در کدام دستگاه توسعه تعریف شده است؟ در دستگاه توسعه غربی یا در دستگاه تکامل جهان اسلام؟ آن زمان آیا اگر در آن فرهنگ میخواهید پایتخت فرهنگی بشوید، معنایش این است که میخواهید شاخصهای فرهنگ زیارت را بر شاخصهای فرهنگ جهانی حاکم کنید یا شاخصهای جهانی را بر فرهنگ زیارت؟ مراد ظاهرا دومی است. یعنی مفهوم پایتخت فرهنگی در توسعه غربی تعریف شده؛ در عین به رسمیت شناختن فرهنگهای دیگر به عنوان خرده فرهنگ به نیت انحلال آنها در فرایند تجدد بنا شده است. شاخصهایی هم که آنها میدهند، شاخصهای انحلال فرهنگ سنتی و بومی و مذهبی فرهنگ منطقه در فرهنگ تجدد و فرایندهای توسعه است. اگر همان را میخواهیم دنبال کنیم که پیداست راه مطلوبی نیست. اگر کار جدیدی میخواهید تعریف کنید که خب آن کار اصلا چه تعریفی دارد؟
فرهنگ زیارت با توریسم و گردشگری زیارت متفاوت است
مشهد اگر بخواهد پایتخت فرهنگی بشود، باید به ظرفیتهای بالفعل فرهنگیاش تکیه کند. آن ظرفیتهایی که اتفاقا میراث گذشته است. شما هیچگاه نمیتوانید در فرهنگی که در موزههای تاریخی دیده میشود و فقط در باستانشناسی قابل مطالعه است، اثرگذار فرهنگ کنونی جهان باشید. صرفا آن فرهنگی که بالفعل فعال است، میتواند اثرگذار باشد. درنتیجه، مسئله بعد اینکه فرهنگی که شما میتوانید بر محور آن اثرگذار باشید، فرهنگ زیارت است و نه فرهنگ سیاحتی و گردشگری.
زیارت سفر است؛ اما گردشگری و سیاحت به این مفهوم نیست. زیارت، محور شکلگیری جامعه و جامعهپردازی و تمدنسازی هم هست. محور تکامل اجتماعی و پیشرفت هم هست. کما اینکه در تاریخ ما آنهایی که مطالعات دقیق دارند، میدانند جامعه شیعی حول حرم امام رضا(ع) و امامزادگان و اهل بیت(ع) شکل گرفته و جامعه زیارتمحور است.
بنابراین زیارت، محور پیدایش تشکل اجتماعی و بعد پیشرفت اجتماعی است اما نه بر محور سیاحت و گردشگری. تفاوت این مسئله با گردشگری در چند نکته است.
اول اینکه جامعه غربی جامعهای اقتصادمحور است نه فرهنگمحور و از گردشگری گرچه به عنوان ابزار فرهنگی و برای انتقال فرهنگ استفاده میکند ولی در نهایت توقع توسعه و تولید ثروت را از گردشگری دارد. ولو اینکه فرهنگی هم که انتقال میدهد فرهنگ توسعهمحور و انتقال سرمایه است و توسعه بر محور سرمایهداری است.
بنابراین گردشگری ابزار توسعه غربی و ابزار انتقال فرهنگ است. نگاهشان به گردشگری هم همینگونه است. در حالی که زیارت ابزار توسعه فرهنگ بندگی و پرستش خدای متعال برای تکامل دیگری است. واقعیت تاریخی ما هم نشان میدهد که امام رضا(ع) محور جغرافیای شیعی است و دولت شیعی که از زمان صفویه به بعد شکل گرفته بر محور همین کانون تشکیل شده است.
شهر زیارت
در نگاه غربی هم آنجایی که میآیند شهربازی درست میکنند برای گسترش توریسم، بسترهای توریسم غربی را گسترش میدهند.
آنجا یک فرایندهایی است که در آن لذت و بهجت و خوشی و آرامش تعریف میشود، اما خروجی آن تحریص به دنیاست. مثل شهربازیهایی که غرب درست میکند که سه روز فرد در آنجا زندگی میکند و هر چقدر هم خودش از امکانات مادی برخوردار باشد به اندازهای از تنوع امکانات مادی بهرهمند میشود که بعد از سه روز که از آنجا بیرون میآید و از زندگی خودش راضی نیست.
یعنی احساس نیاز بیشتری به دنیا دارد و تنوع لذتجویی دارد که مبدا تحرک جدید برای انسان است. شما هم میتوانید شهری ایجاد کنید که همه بسترهای انگیزشیاش را به طرف قرب و ولی خدا و به طرف اتصال به غیب عالم و ارتباط با جهانهای برتر و تبدیل شدن آن ظرفیت به یک حرکت تمدنی
باشید.
این به نظر من میشود شهر زیارت؛ شهری است که همه بسترهایش بسترهای ایجاد اخلاق و انگیزش الهی است و در کل تبدیل کردن این تحرک و انگیزشها به یک حرکت تمدنی است.
زائر به وسیله خود امام(ع) به سمت خدا میرود
حضرت امام موسی کاظم(ع) فرمودند: اگر کسی فرزندم را زیارت و شبی را در محضر ایشان بیتوته کند و به صبح برساند، مثل کسی است که خدای متعال را در عرش زیارت کرده است.
حضرت فرمودند: عرش گسترش پیدا میکند و زائران ما و ما همه در عرش قرار میگیریم. فرمودند در میان آنها کسی که جایزه و مقام رفیعتر است زائر علیبنموسیالرضا(ع) است.
گویا در آن مقام، لقا و زیارت ویژهای بین زائران حضرت و خدای متعال اتفاق میافتد. خب عنایت کنید از این دست روایات برای زیارت امام رضا(ع) فراوان داریم که یکی به زیارت سیدالشهدا(ع) بسیار دعوت شده و یکی هم زیارت علیبنموسیالرضا(ع).
فرمودند اگر کسی حضرت را زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آیندهاش آمرزیده میشود.
خب معنایش این است که پاک شدی مثل روزی که از مادر به دنیا آمدهای و یک گناه گاهی آدم را زمینگیر میکند و یک صفت بد و یک غفلت مانع میشود.
درحالیکه در اینجا آمده زیارت حضرت، گناهان گذشته را پاک میکند.
اما درباره آینده که گناهان آینده آدم از آنها آمرزیده شود، این معنا از همه مهمتر و شاید معنایش این است که زائر امام در یک حرز قرار میگیرد که دیگر دست شیطان نمیتواند او را آلوده کند. خیلی مقام رفیعی است و از این دست روایات زیاد داریم.
دو نکته را عرض میکنم. گاهی در روایات در ثواب زیارت گفته شده مثلا زیارت سیدالشهدا(ع) ثواب یک حج عمره را دارد. گاهی گفته میشود هفتاد تا و بیشتر.
این معنایش چیست؟ ظاهرا مسئله این است که در زیارت معصوم میشود به این ثواب برسید. پس نکته این است که زیارت حضرت درجاتی دارد و متناسب با درجات زیارت به ثوابشان میرسند.
نکته دوم اینکه در این عمل این میزان ظرفیت هست، اما چه کسی میتواند تحصیل کند؟ بعضی درجات زیارت برای همه است و برخی درجات برای خواص است که میتوانند آن ثواب را در زیارت به دست بیاورند.
پس جان کلام اینکه میشود انسان در زیارت امام رضا(ع) به ثواب هفتاد هزار حج مقبول دست پیدا کند.
این یک عظمت است و میشود انسان در بیتوته حضرت رضا(ع) به زیارت حضرت حق آن هم در عرش نائل شود. پس میشود انسان در زیارت امام به این فضیلتها دست پیدا کند.
در عبادات ما به وسیله نماز و روزه به خداوند نزدیک میشوند. ولی در زیارت به وسیله خود امام به خدا نزدیک میشویم.
هیچ قابل مقایسه نیست که انسان به وسیله امام به خدا نزدیک شود یا به وسیله نمازی که میخواند و روزهای که میگیرد. با اصل نه با فرع. همه آنها فرع امامند. همه عبادات فرع امامند.
زائر به وسیله خود امام به سمت خدا میرود. در این زیارت معروفی که برای امام رضا(ع) نقل شده، این جملات مفهوم گستردهای دارد.
هر شأنی از شئون امام، راهی است به سوی توحید. اگر کسی مقدمات زیارت را خوب طی کرده باشد در هر سلامی، دری به روی او گشوده میشود.
برخی هم در حرم امام که میروند، ضعیفند. از اینجا که میروند برنامه میریزند که کی بر گردند. منتها آدمهایی که به زیارت میروند و آنجا غرق در لذت حضورند، مرتب فیض میبرند.
برخی نمازشان همینطوری است و روحشان در معراج میماند و جسمشان برمیگردد تا باز دوباره که به نماز میایستند انگار به همه چیزشان رسیدهاند. اگر کسی اهل زیارت امام شد، باید اینطور باشد، در عهدی که با امام میبندد، شفاعت و راهی جدید مییابد.
گردشگری در غرب ابزار توسعه است
دو مسیر تمدنی در اینجا وجود دارد؛ گردشگری در غرب ابزار توسعه فرهنگی و ابزار تغییر بافت انسانی است و در فرایند توسعه، در حقیقت فرایند تحریک و تحریص به دنیاست و شدت روانی به دنیا هم ایجاد میکنند و این را هم مدیریت میکنند که محصول آن میشود توسعه سرمایه. توسعه سرمایهداری و توسعه بر محور رشد سرمایه یعنی همه شاخصها باید بر محور توسعه سرمایه شکل بگیرد. یعنی حتی تحریک عواطف انسانی بر همین محور است. یعنی عواطف انسانی مثل انرژیهای فسیلی صرف توسعه سرمایهداری میشود. بنابراین سوختی که در دستگاههای غربی کار میکند، تحریک نسبت به دنیا و توسعه نیازهای مادی است که مبدا توسعه، تحرک برای رفع نیازهاست و اتفاقا همیشه هم فاصله نیاز تا رفع آن محفوظ است. یعنی خط فقر معنایش همین است. یعنی همیشه جامعه عقبافتادهتر است. رفع نیاز جامعه عقبتر از تحریصش است. این فرایند توسعه غربی است که یکی از مهمترین عواملی که دنبال میکنند تغییر بافت انسانی است.
تغییر اخلاق و فرهنگ انسانهاست. توسعه به معنای تکنولوژی نیست؛ بلکه بافت انسان به لحاظ اخلاق، عواطف، باید متناسب با توسعه تکنولوژی تعریف شود و این محور تغییر اخلاق است. تغییر اخلاق باید اتفاق بیفتد که آنها دنبال میکنند. یکی از ابزارهای تغییر بافت انسانی و تغییر اخلاق، تغییر نیاز و اثرگذاری بر فرایند نیاز و رفع آن، ایجاد شدت روانی نسبت به دنیا، تحرک دنیاطلبی، در کلید واژه گردشگری در مفهوم غربی است.
صنعت توریسم از ابزار توسعه و تحول در اخلاق و توسعه غربی است. این یعنی تغییر بافت انسانی، ولی همه اخلاقی هم که حول توسعه تکنولوژی تغییر میدهد، باز دنبال ایجاد اخلاقی است که در نهایت به توسعه سرمایهداری ختم میشود. این کل فرایند توسعه غربی است و در حوزه گردشگری جایگاه خاص خودش را دارد که ما میخواهیم صنعت توریسم ایجاد کنیم و لذا شهرهایی هم ایجاد میکنیم برای جذب گردشگر که شهر مشروبات الکلی، شهر فحشا، (ما این اسمها را روی آنها میگذاریم آنها که چنین اسامی نمیگذارند) شهر قمارخانه و...
مشهد؛ ظرفیت تبدیل شدن به شهر زیارت را دارد
بنابراین شهرهایی شکل میگیرد برای توسعه گردشگری و صنعت توریسم و ابتدا هم نگاهشان به توسعه سرمایه از طریق انتقال فرهنگ و تغییر بافت انسانی است. از طریق تغییر فرایند نیاز و رفع آن، از طریق تغییر اخلاق و باورهای اجتماعی.
این یک مسیر است. مسیر دیگر هم این است که میخواهند از طریق فرهنگ زیارت و پرستش، تمدن درست کنند؟ کاملا این دو مسیر متفاوت است و ظرفیتهای متفاوتی هم دارد.
مشهد، ظرفیت تکمیلی و تاریخی تبدیل شدن به شهر زیارت را دارد. بلد امین حول امام معصوم(ع) میتواند باشد و میتواند محور گسترش فرهنگ بندگی نه فقط در ایران بلکه در گستره جهان تشیع و کل دنیا باشد. برنامهریزی برای شهر، حول محور این ظرفیت غیر از برنامهریزی حول محور سیاحت است. بنابراین مشهد میتواند کانون فرهنگ تشیع و فرهنگ بندگی خدا باشد. به این معنا میتواند پایتخت فرهنگی باشد. یعنی کانون انتشار فرهنگ عبودیت و بسط این فرهنگ در جهان آن هم در مقیاس تمدنی و نه در مقیاس تصرفات حداقلی.
طبیعتا دو فرایند را هم باید در مسیر این پیشرفت طی کنیم. مشهد اگر بخواهد بشود پایتخت فرهنگی به مفهم غربی و توسعه غربی آن بشود، مسیرش چیز دیگری است و اگر بخواهد پایتخت توسعه فرهنگ مذهب و پایتخت ایجاد تمدن اسلام شود، حتما باید مسیر دوم طی شود. در هر دو مسیر هم تفریح هست، هم رفاه و امنیت هست، اما مفاهیم به گونه دیگری تعریف میشوند.
تفریح در توسعه غربی؛ انحلال فرهنگ زیارت در فرهنگ گردشگری و توریسم
من این مسئله را تاکید میکنم ظرفیتهایی که برای مشهد باید فعال بشوند، ظرفیتهایی که در پایتخت فرهنگی در مفهوم توسعه غربی وجود دارد، نیست. اصلا آن شاخصها شاخصهای گسترش شهر مشهد نیست. برای ترکیبی درست کردن و اینکه ترکیبی از هر دو مدل هم باشد، اگر شما یک مدل مسلطی نداشته باشید که برای گذار از وضعیت و غلبه فرهنگ زیارت بر فرهنگ گردشگری کاری کنید، حتما فرهنگ گردشگری بر فرهنگ زیارت غلبه خواهد داشت.
یکی از مسائل مهمی که باید گفته شود، اینکه این برنامهریزی ممکن است در لایههای ناخودآگاه باشد. یعنی ممکن است بسیاری از مسئولان و برنامهریزان به آثار پشت صحنه آن واقف نباشند. به نظرشان برسد مردم زیارت میخواهند، تفریح هم میخواهند، اسلام هم که با تفریح مخالف نیست اما تفریح را در روند توسعه غربی آن تعریف میکنند که خاصیت و پیامد آن انحلال فرهنگ زیارت در فرهنگ گردشگری و صنعت توریسم است. به زائر به عنوان یک قلک نگاه میشود و به عنوان آدمی که هم میتواند هزینه کند و هم میتواند ابزار انتقال فرهنگ مادی بشود.
اگر یک برنامهریزی روشنی باشد میتواند فرهنگ سیاحت را در فرهنگ زیارت منحل کند. یعنی شهر زیارت درست کند. شهر اعتکاف درست کنیم. چطور ما سه روز اعتکاف داریم و جوانی که میرود و اعتکاف میکند، حقیقتا از مسجد بیرون میآید تعلقاتش به حدی تغییر پیدا کرده که تحمل رفتار مادی سایرین را ندارد، میتوانیم ما هم شهر زیارت درست کنیم که شهر اعتکاف باشد. سه روز بسترهای مختلف داشته باشیم. بسترهایی که همه ایجاد بستر اخلاق الهیاند و میشود شهر سیاحت درست کرد.
در دوران گذار شما ناچار به عمل در زمین مدلهای ترکیبی هستید. ولی باید برنامهریزی و مدلی که میخواهد مدلی را در فرهنگ دیگری هم داشته و در اختیار شما باشد.
من به نظرم میآید بخشی از این تصمیماتی که گرفته میشود، مربوط به ناخودآگاه است یعنی تصمیمگیران با حسن نیت و بدون اطلاع از الزامات آن، فرهنگ توسعه را بر فرهنگ زیارت غالب میکنند. فرایندها غربی است. فرایند گسترش توریسم بر علیه زیارت است. ولی من همهاش را ناخودآگاه میدانم، ولی در مقابل تردید ندارم برنامهریزان توسعه و آنهایی که تصمیمسازی میکنند و مشاوره میدهند و از دانش توسعه غربی برخوردارند و آنها به خوبی میفهمند که یکی از موانع توسعه غربی که مهمترین مانع هم هست، فرهنگ زیارت است و آنها عامدانه برای انحلال فرهنگ زیارت در فرهنگ گردشگری برنامهریزی میکنند. من در این مسئله تردید ندارم یعنی میفهمند گسترش فرهنگ زیارت مانع توریسم و گردشگری میشود؛ چراکه از موانع قطعی توسعه غربی است. گرچه براساس نگاه ما میتواند پیشرفت دیگری را ایجاد کند. کمااینکه پیشرفت تاریخی تشیع و مقاومتش در برابر فرهنگهای بیگانه از بستر زیارت حاصل شده است.
تاکید میکنم این نوع تصمیمات ممکن است برخی ناخودآگاه باشد؛ اما در حوزه تصمیمسازی بخش مهم حتما خودآگاه است و باتدبیر برای انحلال فرهنگ زیارت است. کمااینکه بسیاری از برنامهریزان توسعه غربی واقعا میخواهند خدا را از زندگی اجتماعی حذف کنند و با آگاهی هم برنامهریزی میکنند. حداکثرش یک دین حداقلی خنثی به فرایندهای اجتماعی را به رسمیت میشناسند. برای این کار هم برنامه دارند و کار علمی انجام داده و میدهند و ابایی از طرح آن هم نداشته و ندارند که البته ما باید در برابر این خواست مطلع و آگاه باشیم.