«در درون دنیای اسلام و بین مسلمانها سه گرایش ایدئولوژیک نسبت به اسلام وجود دارد:
گرایش اول گرایش سکولاریستی است که در آن، از نظر سیاسی رابطه دین و دولت و به طور کلی رابطه دین و اداره نظام اجتماعی قطع است. از منظر این گرایش عقلانیت اداره جامعه باید عقلانیت سکولار باشد، بنابراین ساختارها و نظامهای اجتماعی هم سکولار میشوند؛ یک سکولاریزم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که اسلام را هم به عنوان یک دین معنوی که سرپرستی حیات باطنی انسانها را در حوزه زندگی شخصیشان بر عهده دارد، به رسمیت میشناسد. اصحاب این گرایش هیچ نقشی برای اسلام در حیات اجتماعی بشری و مدنیّت بشر قائل نیستند و حتی برای نبی اکرم(ص) هم نقش ولایت و سرپرستی قائل نیستند! ادعا میکنند که حضرت اسوه بودهاند اما ولایتی نداشتهاند!
گرایش دوم، گرایش کسانی است که معتقد به دین سیاسی هستند و اسلام را دین سیاسی میدانند، اما در عین حال، قائل به یک اسلام حداکثری نیستند و در تعامل با جریان تجدد، معتقد به ترکیب سازی مکتب اسلام با این جریان هستند؛ در یک کلام معتقد به ایجاد مدرنیته اسلامی و مدرنیته اخلاقی هستند.
به تعبیر معتقدان به این گرایش میتوان به مدرنیتهٔ موجود، آهنگ اسلامی داد و ارزشهای اسلامی را در آن تعبیه کرد و یک الگوی جدید برای بشریت ساخت. مدل آنها "ژاپن اسلامی" است و یا کشورهایی مثل مالزی یا ترکیه را الگوی خودشان قرار میدهند.
گرایش سوم گرایشی است که معتقد به تمامیت اسلام است و اینکه اسلام میتواند و میبایست بهتدریج یک تمدن فراگیر را در جهان ایجاد کند و راه جدیدی را پیش روی بشر بگذارد که در آن، سعادت از بستر عبودیت عبور میکند و سعادت دنیوی و عبودیت توأمان برای بشر فراهم میشود...».
۹۰/۱۰/۱۹
@ostadmirbaqeri