مادر از چند روز پیش خود را برای این روز بزرگ آماده کرده..
کالسکه فرزند دلبندش را آذینبندی خاصی کرده ...
چادر فاطمی اش را بر سر کرده و طفل خردسالش را در کالسکه تزئین شده اش قرار داده ...
حالا به راه می افتد تا خود را به میعادگاه بهبهانی ها برساند...
همانجایی که قریب به 1200 سال پیش هشتمین حجت خدا بر روی زمین در آنجا شبی را بیتوته کرده است ...
نماز گذارده است و دعاها کرده است...
او حجت ظاهر و باطن است...
حجت گذشتگان و آیندگان...
حتما این قدم های آینده گان را هم دیده است و همانجا دعایی در حقشان کرده است...
اصلا چرا از قبل...
همین حالا از سرزمین خراسان برای زائران بهبهانی اش دعا می کند...
مگر نه اینکه امامان ما شهیدند ؛ حاضرند؛ ناظرند...
اعمال ما شبانه روز مشهود نظر آنها هستند...
پس مادر قدمهایش را محکمتر و کمی سریعتر بر می دارد...
اما انگار فرزندش بی قرار تر از مادر به پیش می رود...
به سمت قدمگاه هشتمین حجت خدا و رئوف آل فاطمه سلام الله علیها...
و تو خود بخوان بقیه این شور عاشقی را از شوق مادرانه...
با سپاس از مطالب و وبلاگ مفیدتون
خوشحال میشم اگر لطف کنید به منم سر بزنید
در صورت صلاح دید اگر بلاگ منو لینک کنید بسیار ممنون میشم.
پیروز و سربلند باشید
http://zonashop.ir/